سفارش تبلیغ
صبا ویژن
(جمعه 85/9/17 ساعت 1:8 عصر)

SherTile

ای دیار روشنم، شد تیره چون شب روزگارت
کوچراغی جزتنم کاتش زنم در شام تارت:
ماه کو،خورشید کو؟ ناهید چنگی نیست پیدا!
چشم روشن کوکه فانوسش کنم در رهگذارت؟!

 

آبرویت را چه پیش آمد که این بی آبرویان
می گشایند آب در گنجینه های افتخارت؟
شیرزن شیرش حرام کام نامردان کودن
کز بلاشان نیست ایمن گور مردان دیارت

می فروشند آنچه داری: کوه ساکن،رود جاری
می ربایند آهوان خانگی را از کنارت
گنج های سر به مهرت رهزنان را شد غنیمت
درج عصمت مانده بی دردانگان ماهوارت

شب که بر بالین نهم سر، آتش انگیزم ز بستر
با گداز سوز وساز مادران داغدارت
در غم یاران بندی، آهوی سر در کمندم
بند بگشا- ای خد!- تاشکر بگذارد شکارت

مدعی را گو چه سازی مُهر از گل درنمازت
سجده بر مسکوک زر پرسودتر آید به کارت!
این زن – ای من- برکمر دستی بزن، برخیز ازجا:
جان به کف داری همین بس بهره از دار وندارت


                          {   سیمین بهبهانی}





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 8 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 7571 بازدید
  • درباره من

  • در انتظار ذبیح تبریز
    وحید انزابیان
    من یک جستجوگرم در پی یافتن ذبیح خود ! کسی نشانی از او نمی داند؟؟ شمس زمانه کجاست؟!
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •